سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فروتر علم آن است که بر سر زبان است و برترین ، آن که میان دل و جان است . [نهج البلاغه]
پزشکان اراذل
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
    عزیزم چند روزه مادر بزرگت موبایلش و جواب نمیده . هرچی SMS هم براش میزنم

    باز جواب نمده . online هم نشده چند روزه نگرانشم
    .
    چندتا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره

    شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم .
    قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی

    مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه
    شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم
    .
    فقط خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین

    مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان.
    می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون

    شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد .
    یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام
    .
    شنل قرمزی با پژوی ??? آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه
    .
    بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه

    شنل‌: حنا کجا میری ؟؟؟
    حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن
    .
    شنل : ای نا کس حالا تنها میپری دیگه
    !!
    حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی
    .
    بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن
    .
    شنل : حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟

    حنا : آره با لوک خوشانس میان
    .
    شنل : برو دختره
    ...........................................
    (
    به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود
    )
    شنل قرمزی یه تک آف میکنه و به راهش ادامه میده
    .
    پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره
    !!!!!
    ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن

    میره جلو سوارش میکنه .
    شنل : تو که دختر خوبی بودی نل
    !!!!!
    نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه

    با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فلان فلان شدمون .
    شنل : اون که هاج زنبور عسل بود
    .
    نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش
    .
    این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون
    .
    زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند
    .
    شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید
    .
    نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی
    .
    جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن

    شنل قرمزی : عجب
    !!!!!!!!!!!!!!
    نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن

    دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه
    شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن
    نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد

    بچه مایه دار شدی . بقیه همه بد بخت شدن .
    بچه های این دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چیه
    .
    شخصیتهای محبوبشون شدن دیجیمون ها دیگه با حنا و نل و یوگی و ....



    محسن نعمت الهی ::: دوشنبه 87/4/3::: ساعت 6:21 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :26118

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    پزشکان اراذل
    مدیر وبلاگ : پیمان[40]
    نویسندگان وبلاگ :
    سینا بیگی شاه (@)[16]

    محمد آستانه (@)[10]

    محمد حسن شمشیری (@)[0]

    مجتبی اسلم بخش (@)[0]

    محسن نعمت الهی (@)[1]



    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پزشکان اراذل

    >>لینک دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<




    www.irLearn.com